loading...

نوشته‌های اروند سبزغلامی

ماندن، قاتل زنجیره‌ای ایل و تبار ماست.پدرم را و مادر پدرم را و مادرم را و پدر مادرم را همین ماندن کشته است. نجوایی هر شب به شکل یک پرواز به خواب من می‌آید و مرا...

بازدید : 4
يکشنبه 16 فروردين 1404 زمان : 15:11
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نوشته‌های اروند سبزغلامی

ماندن، قاتل زنجیره‌ای ایل و تبار ماست.

پدرم را و مادر پدرم را و مادرم را و پدر مادرم را همین ماندن کشته است. نجوایی هر شب به شکل یک پرواز به خواب من می‌آید و مرا از خواب بیدار می‌کند. پدرم از کوچ دسته‌جمعی ترک‌های قشقایی در میان کوه‌ها و دشت‌های مرکزی ایران برایم هر شب داستان می‌خواند. مادرم از اقلیم کردستان و از کوچ‌هایشان در میانه‌های زاگرس و دشت خوزستان می‌گوید. من بزرگ می‌شوم و ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی را وقتی می‌خوانم که نوجوانم. ایل و تبار ما قبل از اذان، در گوش فرزند خود می‌خوانند: کوچ باید کرد. و این‌گونه است که قبل از هر آیینی میل به رفتن در من اعتقاد می‌شود. نیاکان من یک روز را به مانند روز دیگر به سرانجام نرسانده‌اند و این در من ژنتیک می‌شود. مادربزرگم را، پدرم روبه‌روی خانه‌ی ما در خرمشهر خاک می‌کند و پدر می‌گوید: مادرم هر روز خواب کوچ می‌دیده است و ناگهان پدر در رختخواب ماندن می‌میرد. برادرانم به جنگ می‌روند و خود هرگز نمی‌دانند که برای رفتن است که به پیکار رفته‌اند. خواهرانم هر هر کدام با مردی از جغرافیای دیگر ازدواج می‌کنند و نمی‌دانند که این سودای رفتن است. به مدرسه می‌روم و فرار می‌کنم و بازهم. به اروند می‌روم و می‌خواهم شناکنان به خلیج برسم؛ برادر مرا باز می‌گرداند و بازهم. به شهری دیگر کوچ می‌کنم، قدری تلمذ کرده و به شهر دیگر می‌روم و بازهم کوچ باید کرد.
-
نویسنده: حسین (اروند) سبزغلامی

-
نوشته‌های بیشتر:
sabzegholami.com

برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 273
  • بازدید سال : 459
  • بازدید کلی : 459
  • کدهای اختصاصی