چشمانِ پینه بسته از اَشک
زبان دَلمه بسته از حرف
طنابِ دار حُناق، دورِ گردن
آویزِ صدایِ تو از گوش
مُهرِ بوسهیِ بردگی بر لب
لمسِ گداختههایِ یادت، روی گونهها
چون سرم در حصار است!
چرا سرم در حصار است؟
من در حصارت!
از وقتی تو رفتی…
-
شاعر: اروند سبزغلامی